به همین مفتی!

ساخت وبلاگ

طوطی های ترسش از تاریک
سرازیم می شوند
حیوان خانگی کلمه ی خانگی
وحوشش را پیدا می کند در سعادت ضمیری گردان
من دختری نبودم که شکوفه هایش را بلد نیست
من به کوهپایه نرفتم
و تو فکر میکنی به من هنوز هم از اتوبان که برگشتم
دلم درخت کاج میخواست
و تمام تو برف های بی نظیری داشت
رشد من از خون پاشیده بر برف ها از کاج می رود بالا یک ماه
حالا از ترسش شکل طوطیست.

به همین مفتی!...
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 14:21

طوطی های ترسشاز تاریکسرازیم می شوندحیوان خانگیکلمه ی خانگیوحوشش راپیدا می کنددر سعادت ضمیریگردانمن دختری نبودم که شکوفه هایش را بلد نیستمن به کوهپایهنرفتمقله هم مربوط به فتحیقدیمی ستو تو فکر میکنیبه منهنوز هماز اتوبان که برگشتمدلم درخت کاج میخواستبه همین سادگیکه تمام تو برف های بی نظیری داشترشد مناز خون پاشیده بر برف هااز کاج می رودبالایک ماهحالا از ترسششکل طوطیست. به همین مفتی!...ادامه مطلب
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:55

: خوب بود ریشت را هم می تراشیدیدختری که از میان چمنزار به چمنزار نگاه می کند,ساکنمعنای زمین را به تاخیر می اندازدنقشه هم دقیق استو تکه های انسانیت ما فاش نمی شودیک گلتمام برخورداری را معنا می کندکنار پنجره ات از شدت کلیشه ام باران خوردمتو خواندن از مه مرا یاد می گیریچای میخوریبا تاریکی پس از تاریکیهمگونی من جایی محو شدهساکننگاه می کند از میان خودش به میان خودشو تکه های انسانیت مانقشه را از دقت می اندازدحالا پنجره ات به کنارخوب بود ریشت را هم می تراشیدیتا تاخیر معنای تو در بارانچای خوردن مرا در محو تکه کند.چمن زاردر پارک ملتشعور آدمیان را به اتمام می رساندعلیرغم فقدان پنجرهتصمیم دارم تاخیر کنم در تسلط یافتن به تو. به همین مفتی!...ادامه مطلب
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:55

پتوی آغشته به عددهایی
این نیم روز شبه بهاری را

عصا می کند.

به آهستگی و پیوستگی
پرتابم باش
میخواهم از شرم
آبی بردارم.

روزی را که لش کردی

از آسمانی سه خطی
گربه را روی گیج

می دواند
هجوم
شرف ندارد.

از همه جا صدا
بی ریشه ترین سمت را
سوسمارت می کند.

معمولی ترین معصوم تو هم صعب العلاج شد.

به همین مفتی!...
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 19:51

برای جهان هیچ فرقی نمی کند
ذهنش تو بوده ای.

 دستهایت را لو می دهی
به اولین جمله
اتم ها برمیگردند
 از یک حقیقت
تو را پرت می کنند 
در کویر
توی سایه دار
حالا سایه هایت را بیشتر می کند
کسی شبیه تو
می گوید بله
برای مشاهده ی تو آمدیم
اما داریم قضاوتت می کنیم

یک ارتفاع
کلمات خودش را دارد
پرت می شوی
پخش می شوی
و زمین رشد می کند
که بلندا تو بوده ای.
 

به همین مفتی!...
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 30 دی 1399 ساعت: 17:26

اشکال گوناگون تو
تمام کارهای مرا انجام می دهند
اینگونه ام:
کن
فیکون

نسیم ملایم خنک
پوستم را شیار می زند برای بوته های روشن، روش
قلبم می شکافد از اعماق
کافیست حس کنی!

به همین مفتی!...
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 30 دی 1399 ساعت: 17:26

فکر اینکه یکبار دیگر تلالوی بنفش را بخارانم بر بستری از یخ های ملایمش، داشت مرا می نوشت، و پایه ی صندلی را پایین تر نیاوردم از بس بوهاش به مشامم صاف می شد. باید آن پرسپکتیو آن لحظه را لماند روی نوارها به همین مفتی!...ادامه مطلب
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 19:46

دهان به دهان، مثل دیواری که طعم خود را حدس نمی زند، باغ وحش، با وقار اندوهگینش، از زنانگی ات می آموزد. تازه ابتداهای ورود توست، که دلایلت غیب می شوند. بلاتکلیفی لاشخوریست که آرام می نشیند تا من به ظرایفت گوشت بخورانم.من، که همواره در تعدیل ناهمواری ام، و می نویسم: موج، جادوست، دهان به دهان، مثل طعمی که دخترش را حدس نمی زند، صبح را پایین می اندازد، تا حیرتم با وحوش خود بیدار شود. 

به همین مفتی!...
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 19:46

 

شام غریبان تو همان اطراف است، با موهای پر پشت

به هم نشینی تو می آیند

که تسکین، از هوای خانه شان هول می شود

بر تو می افتد

و سینی چای را به رسم تشابه

می گذارد

حالا برای پیدا شدن می آیی

و همین وقت هاست

که دوست داشتنی ترم می شوی.

به همین مفتی!...
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 19:46

تمام شب می دانستم توی خودش می چرخد: از خون چموشش تا صدای فریزی که حالا با خودش تنها بود، در غاری تابستانی، با میوه های خنک تر از او دوست نداشتم باشم اما. من یک چیزی می خواهم که هی دنباله های خودش را ب به همین مفتی!...ادامه مطلب
ما را در سایت به همین مفتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoudhaddadi بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 19:46